All Of Me

زشته اگه پا بکوبم و گریه کنم و بگم دلم هوای نوشته های قبلیمو کرده ؟ حالا زشتیش به کنار ، اگه بدونم با این کارا ، از ناکجا آباد بدستم میرسن هر کاری میکنم ! مصداق همون مثل معروف شدم که " یه دیوونه یه سنگ میندازه تو چاه ، صد تا عاقل نمیتونن درش بیارن " . چند دقیقه پیش داشتم فکر میکردم سال پیش برای سالگرد باباجون متنی نوشته بودم ، اما امسال حتی سعی نکردم به یادش بیارم . بیستم ، بیست و پنجمین سالگرد فوت باباجون بود . کسی که من ندیده ، دوستش دارم و مطمئنم اگر حضور فیزیکی داشت ، این علاقه هزار برابر میشد . هر وقت حرف از باباجون میشه ، ناخودآگاه بغض میکنم . اما چرا سعی نکردم که بیادش باشم توی روز سالگردش ؟ نمیدونم . یه خستگی و بی تفاوتی عجیبی ، وجودم رو پر کرده که انگار هیچ کسی برام مهم نیست . یه حس بد و عجیب که میگی " خب ، تهش که چی ؟ " . 

  • هی وا