All Of Me

امروز رو اینجوری شروع کردم : صبح با سردرد و بدن دردی که ناشی از مچاله شدن توی خواب هست ، بیدار شدم . البته خواب های عجیب و سنگینی که توی طول شب دیدم هم بی اثر نبود . با چشمای نیمه بسته شروع کردم به تکست دادن و چند دقیقه ی بعد ، ترجیح دادم بجای خسته کردن انگشت هام ، تلفنی صحبت کنم . بله درست خوندید ، من عقیده دارم تایپ کردن و تکست دادن یکی از خسته کننده ترین کارهای دنیاست اما مسئله اینه که من به شدت در مکالمات تلفنی و دیداری ، نا کارامدم . من با نوشتن احساساتم رو منتقل میکنم و از نوشتن هم بیزارم . بعد از تموم شدن تلفن ، تصمیم گرفتم تا طلسم رو بشکنم و اتاقم رو سامون بدم ، بالشت ها و تشک روی تخت رو برداشتم تا زیر تخت رو جارو کنم . هنوز کسل بودم ، پس همه چیز رو همونطوری ول کردم و توی یه تصمیم آنی خودم رو انداختم توی حموم . زیر آب نسبتا داغ یادم اومد که عصر جایی دعوتم و این چرخه ی دوش گرفتن باید تکرار شه ، پس سخت نگرفتم و زودتر بیرون اومدم . حالا تمیز و خوشبو باید میرفتم به جنگِ اتاق طلسم شده ی کثیفم ؟ - چیزی بیشتر از بهم ریخته بود - بله و رفتم . کشتی ده دقیقه ایی با چوب های زیرتخت گرفتم تا ثابتشون کنم ، چند دقیقه بیشتر از ده دقیقه ، روی تخت اتاقِ کناری ولو شدم و سعی کردم تا با مدیتیشن خوابیده ، سرگیجه م رو از بین ببرم . تخت رو مرتب کردم و از خیرِ تمیز کردن باقی اتاق گذشتم و خزیدم توی تختم . هنوز کار بیشتری انجام ندادم و گمون هم نکنم که بتونم . ترجیح میدم هندزفریم رو بذارم ، چشمام رو ببندم و توی رویاهام دختری رو ببینم که داره از تمیزی اتاقش لذت میبره .

  • هی وا